در سینه ام شوری به پا کردی تو کردی

ساخت وبلاگ

من را به هجران مبتلا کردی تو کردی

جانِ مرا محوِ جفا کردی تو کردی

آسوده خاطر یک دم از عشقت نبودم

در سینه ام شوری به پا کردی تو کردی

دیوانه عشق و گرفتارِ جنونم

ای بی وفا ترکِ وفا کردی تو کردی

گفتی فراموشم نخواهی کرد، هرگز

من را به مُلکِ غم رها کردی تو کردی

آشفته ام آشفته تر از تارِ مویت

دل را گرفتارِ بلا کردی تو کردی

افسوس از عمری هدر شد از برایت

عمرم تبه، جانم فدا کردی تو کردی

صابر بود مستِ نگاهِ چشمِ مستت

او را اسیرِ ماجرا کردی تو کردی


برچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۸۱۶ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 166 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 19:29