جانان...

ساخت وبلاگ

بال و پَر بشکسته ام صیاد آزادم مکن

در قفس از یاد رفتم از وفا یادم مکن

سالها در کُنجِ تنهائی به دامِ وحشتم

شور و حالِ سیر و گردش نیست آزادم مکن

می کشم با ناتوانی بارِ هجرانِ تو را

از وصالِ خویشتن یک لحظه ای شادم مکن

غم سراپای وجودم را فرابگرفته است

فارغ از این رحمت و لطفِ خدادادم مکن

اشکِ شاعر خونِ دل از چشمه احساسِ اوست

خواهشی دارم رها از چنگِ بی دادم مکن

با امیدت این دو روز عمر را طی می کنم

ناامید از زندگانی، همچو فرهادم مکن

صابرِ کرمانی غمدیده با غم خو گرفت

بوسه زد بر پای جانان گفت دلشادم مکن


برچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۶۴۸ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : جانان, نویسنده : saberkermania بازدید : 180 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:22