آن ماهِ درخشانم...

ساخت وبلاگ

امروز به حمدلله دلشادم و خندانم

می رقصم و می خندم سرمست و غزلخوانم

پیمانه به کف آمد ساقی به بَرَم بنشست

ز آن باده بنوشیدم مسرور شدی جانم

دریای روانِ من موّاج نمی باشد

فارغ ز غم و حرمان، آسوده ز طوفانم

گلهای امیدِ دل امروز طراوتزاست

در سیر و صفای جان، در باغ و گلستانم

ذراتِ وجودم را روشن ز محبت کرد

آن ماهِ درخشانم آن مهرِ فروزانم

هر روز بود نوروز گر شاد بود روحم

باشد شبِ قدرِ من وصلِ رُخِ جانانم

این لحظه به دل دارم آرامش و آسایش

چون کوه بود محکم از عشقِ تو پیمانم

صابر غزلِ نغزت امروز اثر دارد

با اهلِ صفا گفتی مست از میِ عرفانم


برچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۵۳۳ صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : ماهِ,درخشانم, نویسنده : saberkermania بازدید : 170 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 9:22