نوش و نیشِ عالم فانی، خیالی بیش نیست
عمر ما بگذشت و سودِ آن زوالی بیش نیست
عاشقی دیوانهام زنجیر بر پایم نهید
عقل بر پای دلِ عاقل، عِقالی بیش نیست
پرده رویای نیک و بد بود نامش حیات
حاصلِ دورانِ ما خواب و خیالی بیش نیست
فقه و تجوید و کلام و حرف و نحو و نظم و نثر
نزد عاشق، شور و بحث و قیل و قالی بیش نیست
جهد کن کز عشقِ جانان شعله سوزان شوی
هوده مهر و محبت سوز و حالی بیش نیست
بخت و اقبال و مقام و عزت و عنوان و جاه
در بر صاحبدلان نقشی و فالی بیش نیست
آدمیّت در لباس و جبّه و صورت نبود
کسوت ما جبّه و دستار و شالی بیش نیست
باید از نام و نشان و هستی و ثروت گذشت
ورنه این میل و هوس رنج و ملالی بیش نیست
صابر کرمانی از اسرارِ عرفان واقف است
کاین جهان و عمر و عیش آن، وبالی بیش نیست
برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 89