هر که دم زد از محبت آشنائی بیش نیست
این زمان مهر و محبت، ماجرائی بیش نیست
با خیالِ دوست روز و شب به سر بردن خوش است
ورنه این دنیای فانی، غمسرائی بیش نیست
انعکاسِ صوت باشد در فضای این جهان
هر چه در گوش تو میپیچد صدائی بیش نیست
بر سرِ خوانِ جهان میر و گدا، پیر و جوان
هر که را بینی گدای بینوائی بیش نیست
نغمه و آواز و ساز و چنگ و رود و تار و نی
گر شود تکمیل در عالم، نوائی بیش نیست
صابرا شعرِ روانت در خور هر فهم نیست
هر چه میماند ز گفتارت، ندائی بیش نیست
برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 75