صنما...

ساخت وبلاگ

صنما گریزپائی، به بَرَم دمی نیائی
تو نگار پُر ادائی، تو عزیز و دلربائی
من بی‌قرار زارم، به کمندِ غم دچارم
تو قراربخش جانی، تو تجلی خدائی
من ناتوان اسیرم، ز جهان و عمر سیرم
تو خدای مُلکِ عشقی، تو امیرِ مه‌لقائی
من بی‌دل و پریشان، شده‌ام غمین و حیران
شده چهره‌ات درخشان، تو جمالِ کبریائی
من خونجگر غمینم، ز فراق و غم حزینم
تو کجا به فکرِ حالِ من بی‌کس و گدائی
من جانفدای فانی، سر و جان نثار کردم
که شهید عشقِ حق را ز کرم تو خون‌بهائی
بزند ترانه صابر، که توئی ولیِّ قادر
به جهانِ آفرینش تو امام و رهنمائی


برچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۷۷۸

صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 102 تاريخ : شنبه 3 دی 1401 ساعت: 7:15