نامِ تو...

ساخت وبلاگ

ای پرتوِ جانم بیا، ای جان و جانانم بیا در انتظارت خسته‌ام

ای نورِ ایمانم بیا، ای اصلِ عرفانم بیا در انتظارت خسته‌ام

ای مظهرِ ذاتِ احد، ای نورِ الله الصمد

از باطنت جویم مدد، در انتظارت خسته‌ام

نامِ تو آرام دلم، حلالِ کارِ مشکلم

مهرِ تو در آب و گلم، در انتظارت خسته‌ام

روشن روان از روی تو، باغِ جنانم کوی تو

چشمِ دلِ من سوی تو، در انتظارت خسته‌ام

دنیا سرای غم بود، گه عیش و گه ماتم بود

فیضِ دم از آدم بود، در انتظارت خسته‌ام

آرامِ من دیدارِ تو، خورشیدِ دل رخسارِ تو

دل روشن از انوارِ تو، در انتظارت خسته‌ام

مولای خوبانِ جهان، سلطانِ قلبِ انس و جان

در کویِ غم باشم روان، در انتظارت خسته‌ام

ای دلنوازِ نازنین، ای شهریارِ بی‌قرین

جمعِ پریشان را ببین، در انتظارت خسته‌ام

آیا شود ای جانِ جان، حُسنِ رُخت گردد عیان

ای سرورِ روحانیان، در انتظارت خسته‌ام

صابر ز غم نالان بود، حیران و سرگردان بود

مهر رُخت رخشان بود، در انتظارت خسته‌ام


برچسب‌ها: کاروان شعر, غزل شماره ۳۶۴

صابر كرماني...
ما را در سایت صابر كرماني دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saberkermania بازدید : 124 تاريخ : يکشنبه 15 خرداد 1401 ساعت: 1:19